رادیولوژیست یکی از بیمارستان های مهم و بزرگ بود. گفتم: چگونه با این همه همکار مرد خودت را محجوب نگه داشتی؛ سختت نیست؟ گفت: اوایل از بهانه پرسیدن احوال سراغم می آمدند و چرت و پرت ردیف می کردند.
یواش یواش دیدم اگر هر روز بخواهم اینقدر فکرم صرف آنها بشود؛ از بقیه کارهایم عقب می افتم. شروع کردم به فرستادن پالس سرد. یعنی وقتی می آمدند آنقدر خودم را مشغول نشان می دادم که خودشان متوجه شوند اشتباه آمدند. حالا دیگر حساب کارشان را می کنند و می دانند حداقل برای کنف نشدن شان سراغ اهلش بروند.